خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عود کردن
2 . سوختن
3 . بدتر شدن
4 . خشمگین شدن
[فعل]
to flare up
/flɛr ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: flared up]
[گذشته: flared up]
[گذشته کامل: flared up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عود کردن
دوباره شروع شدن (بیماری)
مترادف و متضاد
begin again suddenly
1.My mother's skin problems flared up when she started to use the new laundry soap.
1. اختلال پوستی مادرم دوباره عود کرد، وقتی او شروع به استفاده از آن صابون مخصوص شستن لباس شد.
2
سوختن
1.the wooden houses flared up like matchsticks.
1. آن خانههای چوبی مانند چوب کبریت سوختند.
3
بدتر شدن
شدیدتر شدن، بالا گرفتن
مترادف و متضاد
flare
1.The pain flared up again.
1. آن درد دوباره بدتر شد.
2.Violence flared up again last night.
2. دیشب خشونت دوباره بالا گرفت.
4
خشمگین شدن
عصبانی شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خشمگین شدن
1.She flares up at the slightest provocation.
1. او با کوچکترین تحریکی عصبانی میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
flare
flapjack
flap one's gums
flap
flannels
flare-up
flared
flares
flash
flash card
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان