خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آب پاکی روی دست کسی ریختن
[عبارت]
flea in one's ear
/fli ɪn wʌnz ir/
1
آب پاکی روی دست کسی ریختن
1.A young kid came asking for money but I sent him away with a flea in his ear.
1. یک کودک آمد از من پول خواست اما من او را فرستادم برود و آب پاکی را روی دستش ریختم.
تصاویر
کلمات نزدیک
flea
flay
flaxen
flax
flawless
flea market
fleabag
fleck
flecked
fledge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان