خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خلبان
2 . مسافر هواپیما
3 . هدایتگر هواپیمای کنترلی
4 . پرنده
5 . اطلاعیه
[اسم]
flyer
/flˈaɪɚ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خلبان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خلبان
1.He was clumsy, not yet a flyer, but already a good hopper.
1. او دستوپاچلفتی بود، هنوز خلبان نشده بود ولی همین الانش هم یک پروازگر خوب بود.
2.He was younger than his friends, but a high flyer with a good degree and private wealth.
2. او از دوستانش جوانتر بود ولی یک خلبان ردهبالا با مدرکی خوب و ثروت شخصی بود.
2
مسافر هواپیما
1.Frequent Flyers have been one of main means of airlines competition.
1. مسافران همیشگی، یکی از اهداف اصلی رقابتهای خطوط هوایی هستند.
3
هدایتگر هواپیمای کنترلی
هدایتگر بادبادک، بادبادکباز
1.As a flyer, he operates his kite from from the ground.
1. او به عنوان یک هدایت گر، با بادبادک خود از زمین کار میکند.
4
پرنده
1.Butterflies can be strong flyers.
1. پروانهها میتوانند پرندههایی قوی باشند.
5
اطلاعیه
اعلامیه، آگهی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آفیش
1.His job was to hand out flyers for the new club.
1. کار او این بود که برای کلوپ جدید اعلامیهها را پخش کند.
2.The flyer about the rally is tapped to the wall behind the counter.
2. اطلاعیه تظاهرات به دیوار پشت پیشخوان زده شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
flycatcher
flyaway
fly-on-the-wall
fly-drive holiday
fly off the handle
flyhalf
flying
flying boat
flying buttress
flying doctor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان