خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خنثی کردن
2 . زرورق
3 . فلوره (نوعی شمشیر مخصوص شمشیربازی)
[فعل]
to foil
/fɔɪl/
فعل گذرا
[گذشته: foiled]
[گذشته: foiled]
[گذشته کامل: foiled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خنثی کردن
دفع کردن، مانع شدن
مترادف و متضاد
defeat
frustrate
thwart
assist
1.a brave policewoman foiled the armed robbery.
1. یک افسر پلیس (زن) شجاع مانع سرقت مسلحانه شد [سرقت مسلحانه را خنثی کرد].
[اسم]
foil
/fɔɪl/
غیرقابل شمارش
2
زرورق
فویل
1.Wrap the meat in foil and put it in the oven.
1. گوشت را در فویل بپیچد و آن را در فر بگذارید.
3
فلوره (نوعی شمشیر مخصوص شمشیربازی)
فویل
تصاویر
کلمات نزدیک
foible
foglamp
foghorn
foggy
fogbound
foist
fold
fold one's arms
fold up
foldable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان