خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فسیلی شدن
2 . کهنه بودن (عقاید و...)
[فعل]
to fossilize
/ˈfɑːsəlaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: fossilized]
[گذشته: fossilized]
[گذشته کامل: fossilized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فسیلی شدن
تبدیل به فسیل کردن
1.fossilized dinosaur bones
1. استخوانهای دایناسور فسیلی شده
2
کهنه بودن (عقاید و...)
متحجر بودن
1.Most couples, however fossilized their relationship, have some interests in common.
1. اکثر زوجها، هر چقدر هم روابطشان کهنه شده باشد، اشتراکاتی دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fossil fuel
fossil
forwards
forwardness
forwarding address
fossilized
foster
foster brother
foster daughter
foster home
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان