1 . بار
[اسم]

freight

/freɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بار محموله

معادل ها در دیکشنری فارسی: بار باری
  • 1.freight trains
    1. قطارهای باربری
  • 2.The ship carries both freight and passengers.
    2. کشتی هم فرد و هم بار حمل می کند.
  • 3.Will the goods be sent by air or sea freight?
    3. آیا اجناس از طریق محموله هوایی فرستاده می شود یا دریایی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان