خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بار
[اسم]
freight
/freɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بار
محموله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بار
باری
1.freight trains
1. قطارهای باربری
2.The ship carries both freight and passengers.
2. کشتی هم فرد و هم بار حمل می کند.
3.Will the goods be sent by air or sea freight?
3. آیا اجناس از طریق محموله هوایی فرستاده می شود یا دریایی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
freezing point
freezing
freezer
freeze-frame
freeze one's buns off
freight car
freight forward
freight train
freighter
french
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان