خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منجمد
[صفت]
frozen
/ˈfroʊ.zən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more frozen]
[حالت عالی: most frozen]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
منجمد
فریزری، یخزده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یخی
یخزده
منجمد
فریزری
مترادف و متضاد
chilled
frosted
ice-cold
boiling
hot
1.A frozen lake
1. دریاچه یخزده
2.We don't have any fresh vegetables, only frozen peas.
2. ما هیچ سبزی تازهای نداریم، فقط نخود منجمد داریم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
frown on
frown
frottage
frosty
frosting
frozen yogurt
frugal
frugally
fruit
fruit bat
کلمات نزدیک
frowning
frown on
frown of disapproval
frown
froward
frozen with
frozen yogurt
fructose
frugal
frugality
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان