خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سیر (سبزیجات)
[اسم]
garlic
/ˈgɑr.lɪk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سیر (سبزیجات)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیر
1.a clove of garlic
1. یک حبه سیر
تصاویر
کلمات نزدیک
garland
garish
garibaldi
gargoyle
gargle
garlic bread
garlic crusher
garlic powder
garlic press
garlicky
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان