خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دست از سر کسی برداشتن
[جمله]
get off someone's tail
/gɛt ɔf ˈsʌmˌwʌnz teɪl/
1
دست از سر کسی برداشتن
مترادف و متضاد
get off someone's back
get off someone's case
1.I told the manager to get off my tail - to stop criticizing me.
1. من به مدیر گفتم که دست از سرم بردارد - دیگر از من ایراد نگیرد.
2.Leave me alone! Get off my tail!
2. تنهایم بگذار! دست از سرم بردار!
تصاویر
کلمات نزدیک
get off scott free
get off one's high horse
get off one's chest
get off one's back
get off on the wrong foot
get off the ground
get off to a rocky start
get on
get on a 30 b and get off after three stops.
get on a bus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان