خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوار شدن
2 . (با کسی) کنار آمدن
3 . پیر شدن
4 . پیش رفتن
[فعل]
to get on
/gɛt ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: got on]
[گذشته: got on]
[گذشته کامل: gotten on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سوار شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوار شدن
مترادف و متضاد
board
enter
go on board
hop on
get off
to get on a bus/train/plane ...
سوار اتوبوس/قطار/هواپیما و... شدن
I think we got on the wrong bus.
فکر کنم اتوبوس را اشتباهی سوار شدیم.
2
(با کسی) کنار آمدن
خوب بودن (با یکدیگر)
to get on with somebody
با کسی کنار آمدن
1. He doesn't get on with his daughter.
1. او با دخترش کنار نمیآید.
2. I get on well with most of her friends.
2. من با بیشتر دوستان او راحت کنار میآیم.
3
پیر شدن
1.My parents are visibly getting on a bit these days.
1. والدینم بهطور مشهودی در این روزها دارند کمی پیر میشوند.
4
پیش رفتن
عملکرد داشتن
مترادف و متضاد
get along
1.He's getting on very well at school.
1. او در مدرسه خیلی عملکرد خوبی دارد [دارد خوب پیش میرود].
2.How did you get on at the interview?
2. مصاحبهات چطور پیش رفت؟
تصاویر
کلمات نزدیک
get off to a rocky start
get off the ground
get off someone's tail
get off scott free
get off one's high horse
get on a 30 b and get off after three stops.
get on a bus
get on one's high horse
get on one's nerves
get on the property ladder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان