خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نگاه اجمالی
2 . نگاه انداختن
[اسم]
glance
/glæns/
قابل شمارش
[جمع: glances]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نگاه اجمالی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نگاه
نظر
مترادف و متضاد
glimpse
peek
peep
quick look
gaze
stare
1.I took one glance at the wretched animal and turned away.
1. من نگاهی اجمالی به آن حیوان بیچاره انداختم و برگشتم.
2.Thompson identified the burglar after a glance at the photograph in the police station.
2. "تامپسون"، قاچاقچی را بعد از نگاهی اجمالی به عکس در اداره پلیس شناسایی کرد.
at first glance
در نگاه اول
[فعل]
to glance
/glæns/
فعل ناگذر
[گذشته: glanced]
[گذشته: glanced]
[گذشته کامل: glanced]
صرف فعل
2
نگاه انداختن
مختصر نگاه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دید زدن
نگاه کردن
مترادف و متضاد
peek
peep
scan
take a quick look
gaze
scrutinize
1.Sue glanced at her watch.
1. "سو" نگاهی به ساعتش انداخت ["سو" به ساعتش نگاه کرد].
تصاویر
کلمات نزدیک
glamour
glamorous
glamorize
glamor
glam rock
glancing
gland
glanders
glandular fever
glare
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان