خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شرکت کردن (در آزمون، مسابقه و...)
2 . علاقه به کاری داشتن
[فعل]
to go in for
/ɡˈoʊ ɪn fɔːɹ/
فعل گذرا
[گذشته: went in for]
[گذشته: went in for]
[گذشته کامل: gone in for]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شرکت کردن (در آزمون، مسابقه و...)
1.I go in for all the competitions.
1. من در تمام مسابقات شرکت میکنم.
2.She's going in for the Cambridge B2 First exam.
2. او قرار است در آزمون B2 First کمبریج شرکت کند.
2
علاقه به کاری داشتن
اهل چیزی بودن
1.She doesn't go in for team sports.
1. او به ورزشهای تیمی علاقه ندارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
go in a body
go in
go hunting
go hot and cold
go home
go in one ear and out the other
go into
go into a tailspin
go into business for yourself
go into detail
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان