خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عمل کردن
[فعل]
to go through with
/goʊ θru wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: went through with]
[گذشته: went through with]
[گذشته کامل: gone through with]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عمل کردن
تصمیم به انجام کاری گرفتن
1.She decided not to go through with the operation.
1. او تصمیم گرفت جراحی نکند.
2.We've had all the talk; now we want to see some action. The politicians must go through with their plans.
2. ما همه صحبتها را شنیدیم؛ حالا میخواهیم کمی عمل ببینیم. سیاستمداران باید به برنامههای خود عمل کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
go through a period
go through
go the whole nine yards
go swimming
go surfing
go to a festival
go to a lot of trouble
go to bed
go to hell in a handbasket
go to library
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان