1 . عمل کردن
[فعل]

to go through with

/goʊ θru wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: went through with] [گذشته: went through with] [گذشته کامل: gone through with]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عمل کردن تصمیم به انجام کاری گرفتن

  • 1.She decided not to go through with the operation.
    1. او تصمیم گرفت جراحی نکند.
  • 2.We've had all the talk; now we want to see some action. The politicians must go through with their plans.
    2. ما همه صحبت‌ها را شنیدیم؛ حالا می‌خواهیم کمی عمل ببینیم. سیاست‌مداران باید به برنامه‌های خود عمل کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان