خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باد به کله کسی انداختن
[جمله]
go to one's head
/goʊ tu wʌnz hɛd/
1
باد به کله کسی انداختن
کسی را مغرور کردن
1.I think that his new job has gone to his head, and he thinks that he is much better than everyone else.
1. من فکر می کنم کار جدید باد به کله او انداخته است و او فکر می کند که از همه بهتر است.
تصاویر
کلمات نزدیک
go to library
go to hell in a handbasket
go to bed
go to a lot of trouble
go to a festival
go to pieces
go to prison
go to school
go to sleep
go to the beach
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان