خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خراب شدن
2 . پایان بدی داشتن
[عبارت]
go wrong
/goʊ rɔŋ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خراب شدن
نقص فنی پیدا کردن
1.The vending machine went wrong and dispensed five cans of drink at once.
1. ماشین فروش خودکار خراب شد و به یکباره پنج تا قوطی نوشیدنی بیرون داد.
2
پایان بدی داشتن
اشتباه پیش رفتن، به مشکل خوردن
1.Their plans to poison him went wrong.
1. نقشههای آنها برای مسموم کردن او، اشتباه پیش رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
go without
go with one's gut feeling
go with
go whole hog
go white
go-ahead
go-between
go-cart
go-faster stripes
go-getter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان