خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کبابپز
2 . کبابی
3 . کباب کردن
4 . (بهصورت سرزنشآمیز) سؤالپیچ کردن
[اسم]
grill
/grɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کبابپز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کبابپز
1.Put the burgers on the grill.
1. برگرها [گوشتها] را روی کبابپز بگذار.
2
کبابی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کبابی
[فعل]
to grill
/grɪl/
فعل گذرا
[گذشته: grilled]
[گذشته: grilled]
[گذشته کامل: grilled]
صرف فعل
3
کباب کردن
گریل کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بریان کردن
کباب کردن
1.Grill the fish for two to three minutes on each side.
1. [هر] دو طرف ماهی را برای دو تا سه دقیقه کباب کن.
4
(بهصورت سرزنشآمیز) سؤالپیچ کردن
کسی را زیر سؤال بردن
1.She never grilled her husband about his work.
1. او هیچوقت شوهرش را درباره کارش سؤالپیچ نکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
griffin
grievous bodily harm
grievous
grieved
grieve
grille
grilled
grilse
grim
grim-faced
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان