[صفت]

grim

/ɡrɪm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: grimmer] [حالت عالی: grimmest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناخوش‌احوال مریض

  • 1.I feel grim this morning.
    1. من امروز صبح احساس مریض بودن می‌کنم.

2 جدی عبوس

معادل ها در دیکشنری فارسی: عبوس
مترادف و متضاد serious
a grim expression
چهره‌ای جدی

3 ناخوشایند بسیار بد

  • 1.The news is grim.
    1. آن خبر، ناخوشایند است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان