Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . لبخند زدن (به پهنای صورت)
2 . پوزخند
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to grin
/ɡrɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: grinned]
[گذشته: grinned]
[گذشته کامل: grinned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
لبخند زدن (به پهنای صورت)
نیش (کسی) باز شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوزخند زدن
1.She grinned amiably at us.
1. او دوستانه به ما لبخند زد.
2.They grinned with delight when they heard our news.
2. آنها وقتی خبرهای ما را شنیدند، از خوشحالی لبخند زدند.
[اسم]
grin
/ɡrɪn/
قابل شمارش
2
پوزخند
نیشخند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوزخند
نیشخند
1.She gave a broad grin.
1. او پوزخند پهنی زد.
2.Take that grin off your face!
2. آن پوزخند را از چهره ات پاک کن!
تصاویر
کلمات نزدیک
grimy
grime
grimace
grim-faced
grim
grin from ear to ear
grin like a mule eating briars
grind
grind the meat.
grind to a halt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان