1 . دور شدن (احساسی)
[فعل]

to grow apart

/groʊ əˈpɑrt/
فعل ناگذر
[گذشته: grew apart] [گذشته: grew apart] [گذشته کامل: grown apart]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دور شدن (احساسی) از صمیمیت کم شدن، فاصله گرفتن

  • 1.As we got older we just grew apart.
    1. بزرگ‌تر که شدیم، بیشتر از هم فاصله گرفتیم [از صمیمیت‌مان کم شد].
  • 2.Since moving to London, he’s grown apart from many of his friends.
    2. از زمان نقل‌مکان به لندن، او از بسیاری از دوستانش دور شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان