خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرخر کردن (مانند خوک)
2 . خرخر (انسان یا حیوان)
3 . سنگسر (ماهی)
[فعل]
to grunt
/grʌnt/
فعل ناگذر
[گذشته: grunted]
[گذشته: grunted]
[گذشته کامل: grunted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خرخر کردن (مانند خوک)
خرناس کشیدن
1.When I tried to ask her opinion, she just grunted at me.
1. وقتی سعی کردم نظرش را بپرسم، او فقط به من خرخر کرد.
[اسم]
grunt
/grʌnt/
قابل شمارش
2
خرخر (انسان یا حیوان)
خرناس
3
سنگسر (ماهی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سنگسر
تصاویر
کلمات نزدیک
grunge
grumpy
grumpily
grumbling
grumbler
gsoh
guacamole
guarantee
guaranteed
guarantor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان