خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . راهنمایی
[اسم]
guidance
/ˈgaɪdəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
راهنمایی
مشاوره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارشاد
پند
دلالت
راهنمایی
رهبری
رهنمود
نصیحت
مشاوره
1.careers guidance
1. مشاوره شغلی
2.I've always looked to my father for guidance in these matters.
2. من همیشه در این طور مسائل برای راهنمایی به پدرم مراجعه میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
gui
guffaw
guest lecturer
guest house
guest
guidance counselor
guide
guide book
guide dog
guidebook
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان