Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مهمان
2 . مشتری (هتل و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
guest
/gest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مهمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
میهمان
مهمان
مدعو
مترادف و متضاد
caller
visitor
host
1.There were 90 guests at their wedding.
1. در مراسم عروسی آنها 90 مهمان بود.
2.We've got some guests coming this weekend.
2. ما این آخر هفته چندتا مهمان داریم [برایمان میآید].
guest of honor
مهمان افتخاری
guest list
فهرست مهمانان
a guest artist
یک هنرمند مهمان
2
مشتری (هتل و ...)
مسافر
1.We would like to remind all our guests to leave their keys at reception before they depart.
1. میخواهیم به تمام مشتریانمان یادآوری کنیم که قبل از رفتن کلیدهایشان را به پذیرش (هتل) تحویل دهند.
تصاویر
کلمات نزدیک
guesswork
guesstimate
guessing game
guess
guerrilla warfare
guest house
guest lecturer
guffaw
gui
guidance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان