خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احساس گناه
2 . جرم
[اسم]
guilt
/gɪlt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
احساس گناه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عذاب وجدان
1.she got depressed over her guilt for leaving her boyfriend.
1. او به دلیل احساس گناه حاصل از ترک دوست پسرش افسرده شد.
2
جرم
مجرمیت
1.Both suspects admitted their guilt to the police.
1. هر دو مظنون، جرمشان را به پلیس اعتراف کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
guillotine
guillemot
guileless
guile
guildhall
guiltless
guilty
guinea
guinea fowl
guinea pig
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان