خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چکش
2 . پرتاب چکش
3 . با چکش کوبیدن
4 . کوبیدن
5 . شکست دادن (به آسانی)
[اسم]
hammer
/ˈhæm.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چکش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چکش
1.You will need a hammer and some nails.
1. شما به یک چکش و چندین میخ نیاز خواهید داشت.
a steel hammer
چکش فولادی
2
پرتاب چکش
مترادف و متضاد
Hammer throw
[فعل]
to hammer
/ˈhæm.ər/
فعل گذرا
[گذشته: hammered]
[گذشته: hammered]
[گذشته کامل: hammered]
صرف فعل
3
با چکش کوبیدن
با چکش زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چکش زدن
1.I hammered the nail into the wood.
1. با چکش میخ را به درون چوب کوبیدم.
4
کوبیدن
زدن
1.He hammered on the door until someone opened it.
1. او محکم به درب کوبید تا کسی آن را باز کرد.
5
شکست دادن (به آسانی)
informal
1.Our team was hammered 5–1.
1. تیم ما 5-1 (مفتضحانه) شکست خورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
hamlet
hamilton
hamid
hamburger
hamburg
hammer out
hammering
hammock
hamper
hamster
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان