1 . تحت‌فشار 2 . مجبور
[صفت]

hard-pressed

/ˌhɑːrd ˈprest/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more hard-pressed] [حالت عالی: most hard-pressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحت‌فشار پرمشغله

  • 1.Hard-pressed doctors want shorter working hours.
    1. دکترهای پرمشغله ساعات کاری کمتری می‌خواهند.

2 مجبور وادار، ناچار (به انجام کاری)

informal
  • 1.You will be hard-pressed to find a better secretary.
    1. شما مجبور به پیدا کردن یک منشی بهتر خواهی شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان