Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . هماهنگ بودن
2 . یکسانسازی کردن
3 . همآوایی کردن
[فعل]
to harmonize
/ˈhɑːrmənaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: harmonized]
[گذشته: harmonized]
[گذشته کامل: harmonized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
هماهنگ بودن
موزون بودن، سازگار بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همخوانی داشتن
1.The new building does not harmonize with its surroundings.
1. ساختمان جدید با محیط اطرافش هماهنگ نیست.
2
یکسانسازی کردن
یکپارچهسازی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هماهنگ کردن
the need to harmonize tax rates across the European Union
نیاز به یکسانسازی نرخهای مالیات در کل کشورهای اتحادیه اروپا
3
همآوایی کردن
همنوازی کردن
1.Sally sang the melody while I harmonized.
1. "سالی" ملودی را خواند و من همنوازی کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
harmonization
harmonizable
harmonium
harmoniousness
harmoniously
harmonized
harmonizer
harmony
harness
harness horse
کلمات نزدیک
harmonium
harmoniously
harmonious
harmonics
harmonica
harmony
harness
harold
harp
harp on
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان