خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وارث
[اسم]
heiress
/ˈɛrəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وارث
معادل ها در دیکشنری فارسی:
میراثخور
1.She is the heiress of the talent of her mother and grandmother.
1. او وارث استعداد مادر و مادربزرگش است.
the heiress to the throne
وارث تاج و تخت
تصاویر
کلمات نزدیک
heir apparent
heir
heinous
heighten
height
heirloom
heist
helen
helena
heli-skiing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان