خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تاریخ
2 . پیشینه
3 . رفتن
4 . دیگر وجود نداشتن
[اسم]
history
/ˈhɪs.tə.ri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تاریخ
تاریخچه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاریخ
مترادف و متضاد
chronicle
narrative
record
in recent history
در تاریخ معاصر
It is one of the worst disasters in recent history.
این یکی از بدترین فجایع تاریخ معاصر است.
the course of history
جریان تاریخ
These events changed the course of history.
این وقایع جریان تاریخ را تغییر داد.
history of something
تاریخ/تاریخچه چیزی
1. the history of art
1. تاریخ هنر
2. What do you know about the history of jazz?
2. درباره تاریخچه موسیقی جاز چه میدانی؟
social/economic/political ... history
تاریخ اجتماعی/اقتصادی/سیاسی و...
1. He's very interested in modern European history.
1. او به تاریخ معاصر اروپا، بسیار علاقهمند است.
2. The Civil War was a terrible time in American history.
2. جنگ داخلی، دوران وحشتناکی در تاریخ آمریکا بود.
ancient/medieval/modern history
تاریخ باستان/قرون وسطا/معاصر
He was steeped in modern history.
او در تاریخ معاصر غرق بود.
a history teacher/book
یک دبیر/کتاب تاریخ
Our history teacher has always been a little peculiar.
دبیر تاریخ ما همیشه کمی عجیب و غریب بوده است.
2
پیشینه
سابقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سابقه
1.I know nothing about his personal history.
1. من در مورد پیشینه شخصی او هیچ چیز نمیدانم.
history of something
سابقه چیزی
Our family has a history of diabetes.
خانواده ما سابقه بیماری دیابت دارد.
3
رفتن
informal
1.I don't have to listen to this criticism—I'm history!
1. مجبور نیستم به انتقادهای او گوش بدهم؛ من رفتم!
2.It's already 1:00? I'm history!
2. ساعت یک شده؟ من رفتم!
4
دیگر وجود نداشتن
مردن، زنده نماندن
informal
to be history
دیگر وجود نداشتن
1. My girlfriend has cheated on me. I swear, she is history.
1. دوست دخترم به من خیانت کرده است. قسم میخورم [باور کن]، او دیگر برایم وجود ندارد.
2. You wrecked your dad's car? You're history!
2. ماشین بابات رو داغون کردی؟ زنده نخواهی ماند [بابات میکشدت].
تصاویر
کلمات نزدیک
historicism
historically
historical movie
historical
historic event
histrionic
histrionics
hit
hit a nerve
hit back
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان