خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گراز
2 . آدم طمعکار
3 . آدم پرخور
4 . (فضایی را) اشغال کردن
[اسم]
hog
/hɑːɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گراز
خوک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خوک
1.Hogs are kept and made fat for eating.
1. گرازها را برای خوردن نگه میدارند و چاق میکنند.
2
آدم طمعکار
informal
1.He is such a hog!
1. او آدم خیلی طمعکاری است!
3
آدم پرخور
آدم شکمباره
disapproving
informal
1.Have you ever eaten with him? He's such a hog!
1. تا حالا با او غذا خوردهای؟ او خیلی آدم پرخوری است!
[فعل]
to hog
/hɑːɡ/
فعل گذرا
[گذشته: hogged]
[گذشته: hogged]
[گذشته کامل: hogged]
صرف فعل
4
(فضایی را) اشغال کردن
بیش از حق خود (چیزی را) برداشتن
1.She always hogs all the space in our bedroom.
1. او همیشه تمام فضای اتاقخوابمان را اشغال میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
hoffman
hoe
hodgepodge
hod
hockey
hoggish
hogmany
hognose snake
hogwash
hogweed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان