Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کجبیل
2 . کجبیل زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
hoe
/hoʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کجبیل
1.A hoe is another fine tool no garden - or gardener - should be without.
1. کجبیل یکی دیگر از ابزار باغبانی است که هیچ باغ - یا باغبانی - نباید بدون آن باشد.
[فعل]
to hoe
/hoʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: hoed]
[گذشته: hoed]
[گذشته کامل: hoed]
صرف فعل
2
کجبیل زدن
1.to hoe the flower beds
1. خاک بستر گل ها را کجبیل زدن
تصاویر
کلمات نزدیک
hodgepodge
hod
hockey
hock
hobo
hoffman
hog
hoggish
hogmany
hognose snake
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان