Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مثل خانه
2 . خوب و ساده (آشپزی)
3 . گرم و صمیمی
4 . کدبانو و خانهدار
5 . بیریخت (چهره افراد)
[صفت]
homely
/hˈoʊmli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: homelier]
[حالت عالی: homeliest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مثل خانه
آرام و راحت
approving
1.The hotel has a lovely homely feel to it.
1. (آن) هتل فضایی آرام و راحت [مثل خانه] دارد.
2.The restaurant was quite homely.
2. رستوران واقعاً آرام و راحت بود.
2
خوب و ساده (آشپزی)
approving
homely cooking
آشپزی خوب و ساده
3
گرم و صمیمی
1.His landlady was a kind, homely woman.
1. صاحبخانه او زنی مهربان و صمیمی بود.
4
کدبانو و خانهدار
5
بیریخت (چهره افراد)
بدقیافه، زشت
disapproving
مترادف و متضاد
plain
a homely child
یک کودک بدقیافه
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
homeliness
homelike
homelessness
homeless
homeland security
homemade
homemaker
homemaking
homeobox
homeobox gene
کلمات نزدیک
homelessness
homeless shelter
homeless people
homeless
homeland
homemade
homemade dishes
homemaker
homemaking
homeopath
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان