Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . میهن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
homeland
/ˈhoʊmlænd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
میهن
وطن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آب و خاک
وطن
میهن
موطن
مرز و بوم
1.Many refugees have been forced to flee their homeland.
1. خیلی از پناهندگان مجبور شدند از وطن خود فرار کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
homegrown
homegirl
homecoming
homebuyer
homeboy
homeless
homeless people
homeless shelter
homelessness
homely
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان