[اسم]

homeland

/ˈhoʊmlænd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میهن وطن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آب و خاک وطن میهن موطن مرز و بوم
  • 1.Many refugees have been forced to flee their homeland.
    1. خیلی از پناهندگان مجبور شدند از وطن خود فرار کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان