خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زمزمه کردن (با دهان بسته)
2 . (پیوسته) وزوز کردن
3 . وزوز (صدا)
[فعل]
to hum
/hʌm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: hummed]
[گذشته: hummed]
[گذشته کامل: hummed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زمزمه کردن (با دهان بسته)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زمزمه کردن
to hum a tune
آهنگی را زمزمه کردن
2
(پیوسته) وزوز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وز وز کردن
1.The overhead wires were humming with power.
1. سیمهای فوقانی داشتند از برق [به سبب جریان برق]، وزوز میکردند.
[اسم]
hum
/hʌm/
غیرقابل شمارش
3
وزوز (صدا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وز وز
1.The computer was making a low hum.
1. آن رایانه داشت وزوز آرامی تولید میکرد [آن رایانه، به آهستگی [به آرامی] وزوز میکرد].
تصاویر
کلمات نزدیک
hullo
hull
hulky
hulking
hulk
hum of machinery
human
human being
human error
human interest
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان