خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکار
[اسم]
hunting
/ˈhʌnt.ɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شکار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکار
صید
1.deer hunting
1. شکار گوزن
2.She's completely against hunting of any kind.
2. او کاملا مخالف هرگونه شکار است.
3.To go hunting
3. به شکار رفتن
تصاویر
کلمات نزدیک
hunter
hunted
hunt
hunky
hunk
hunting ground
huntress
huntsman
hurdle
hurdler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان