خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وجهه
2 . تصویر
[اسم]
image
/ˈɪmɪdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وجهه
1.The advertisements are intended to improve the company's image.
1. تبلیغات قصد دارد وجهه شرکت را بهبود ببخشد.
public image
وجهه عمومی
His public image is very different from the real person.
وجهه عمومی او خیلی با خود واقعیاش متفاوت است.
2
تصویر
تصور، ایماژ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصویر
نگار
صورت
1.I have an image in my mind of how I want the garden to be.
1. من تصویری از اینکه دوست دارم باغ چطور شود در ذهنم دارم.
2.The poem is full of images of birth and new life.
2. شعر پر از ایماژهایی از تولد و زندگی جدید است.
mental image
تصویر ذهنی
تصاویر
کلمات نزدیک
ilo
illustrious
illustrator
illustrative
illustration
imagery
imaginable
imaginary
imagination
imaginative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان