خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مسئول
[عبارت]
in charge of
/ɪn ʧɑrʤ ʌv/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مسئول
مترادف و متضاد
responsible for
1.I'm not in charge of the company anymore.
1. من دیگر مسئول آن شرکت نیستم.
2.My sister has been in charge of buying supplies at her company for many years.
2. خواهرم سالهای بسیاری است که مسئول خریدن منابع مورد نیاز برای شرکتش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
in case
in business
in bulk
in brief
in blue blazes
in common
in company
in comparison with
in conclusion
in confidence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان