خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محل بررسی صحنه جرم
[اسم]
incident room
/ˈɪnsədənt rum/
قابل شمارش
1
محل بررسی صحنه جرم
1.An incident room has been set up where the body was found.
1. نزدیک جایی که جسد را پیدا کردند (پلیس)محلی برای بررسی صحنه جرم به پا کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
incident
incidence
inchoate
inch
incestuous
incidental
incidental music
incidentally
incinerate
incinerator
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان