Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . راستی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
incidentally
/ˌɪnsɪˈdɛntəli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
راستی
ضمنا، اتفاقا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
در ضمن
ضمنا
مترادف و متضاد
by the way
1.Incidentally, have you been to that new Mexican restaurant yet?
1. راستی، تا حالا به آن رستوران مکزیکی تازه بازشده رفتی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
incidental music
incidental
incident room
incident
incidence
incinerate
incinerator
incipient
incise
incision
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان