Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اولیه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
incipient
/ɪnˈsɪpiənt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اولیه
آغازین، نخستین
1.After 500 years, incipient towns appeared.
1. بعد از 500 سال، شهرهای اولیه پدیدار شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
incinerator
incinerate
incidentally
incidental music
incidental
incise
incision
incisive
incisor
incite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان