[فعل]

to incise

/ɪnsˈaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: incised] [گذشته: incised] [گذشته کامل: incised]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بریدن (با چاقوی جراحی) شکاف دادن، شکافتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شکافتن شکاف دادن

2 حک کردن

formal
  • 1.The letters were incised in stone.
    1. (آن) حروف در سنگ حک شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان