خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ریختن (به آهستگی)
[فعل]
to infuse
/ɪnˈfjuːz/
فعل گذرا
[گذشته: infused]
[گذشته: infused]
[گذشته کامل: infused]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ریختن (به آهستگی)
تزریق کردن
1.saline was infused into the aorta
1. سرم به شاهرگ ریخته می شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
infuriated
infuriate
infrequently
infrequent
infotainment
infusion
ingeminate
ingenious
ingeniously
ingredient
کلمات نزدیک
infuriating
infuriated
infuriate
infringement
infringe
infusion
ingenious
ingeniously
ingenuity
ingenuous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان