خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کمرو
2 . شرمگین
[صفت]
inhibited
/ɪnˈhɪbətɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more inhibited]
[حالت عالی: most inhibited]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمرو
خجالتی
1.Boys are often more inhibited than girls about discussing their problems.
1. پسرها معمولاً در مورد صحبت کردن درباره مشکلاتشان از دخترها کمروتر هستند.
2
شرمگین
شرمنده، شرمسار
1.No one should feel inhibited from taking part in the show.
1. هیچکس نباید از شرکت کردن در (این) برنامه شرمنده شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
inhibit
inheritor
inheritance tax
inheritance
inheritable
inhibition
inhibitor
inhospitable
inhuman
inhumane
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان