خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حل نشدنی
[صفت]
insoluble
/ɪnˈsɑːljəbl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more insoluble]
[حالت عالی: most insoluble]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حل نشدنی
نامحلول
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غیر قابل حل
لاینحل
مترادف و متضاد
insolvable
1.The problem seemed insoluble.
1. مسئله ظاهرا حل نشدنی بود.
2.These chemicals are practically insoluble in water.
2. این مواد شیمیایی عملا در آب نامحلول هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
insolent
insolence
insistently
insistent
insistence
insolvency
insolvent
insomnia
insomniac
insouciance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان