1 . حل نشدنی
[صفت]

insoluble

/ɪnˈsɑːljəbl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more insoluble] [حالت عالی: most insoluble]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حل نشدنی نامحلول

معادل ها در دیکشنری فارسی: غیر قابل حل لاینحل
مترادف و متضاد insolvable
  • 1.The problem seemed insoluble.
    1. مسئله ظاهرا حل نشدنی بود.
  • 2.These chemicals are practically insoluble in water.
    2. این مواد شیمیایی عملا در آب نامحلول هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان