خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ناکافی
[صفت]
insufficient
/ɪnsəˈfɪʃənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more insufficient]
[حالت عالی: most insufficient]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ناکافی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کم
مترادف و متضاد
sufficient
insufficient to do something
ناکافی برای انجام کاری
His salary is insufficient to meet his needs.
حقوق او برای برآورده کردن نیازهای او ناکافی است.
insufficient time
زمان ناکافی
We were given insufficient time to complete the report.
برای کامل کردن آن گزارش، به ما زمان ناکافی داده شد.
insufficient for something
ناکافی برای چیزی
تصاویر
کلمات نزدیک
insufferable
insubstantial
insubordination
insubordinate
instrumentation
insufficiently
insular
insularity
insulate
insulated
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان