خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . افسر اطلاعاتی
[اسم]
intelligence officer
/ɪntˈɛlɪdʒəns ˈɑːfɪsɚ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
افسر اطلاعاتی
مامور اطلاعاتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مأمور اطلاعاتی
تصاویر
کلمات نزدیک
intelligence
intellectualism
intellectual property
intellectual
intellect
intelligence quotient
intelligence test
intelligent
intelligently
intelligentsia
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان