خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مست
[صفت]
intoxicated
/ɪnˈtɑːksɪkeɪtɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more intoxicated]
[حالت عالی: most intoxicated]
1
مست
از خود بیخود شده، در حالت مستی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نشئه
مست
کیفور
1.He was arrested for driving while intoxicated.
1. او به خاطر رانندگی در حالت مستی دستگیر شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
intoxicant
intone
intonation
intolerant
intolerance
intoxicating
intoxication
intracity
intractable
intragroup
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان