خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آهن
2 . اتو
3 . وزنه زدن
4 . چوب گلف با سر میلهای (گلف)
5 . اتو کردن
[اسم]
iron
/ˈɑɪərn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آهن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آهن
آهنی
آهنین
1.These are made of iron.
1. اینها از آهن ساخته شدهاند.
iron gates/bars/railings
دروازهها/میلهها/نردههای آهنی
The huge, iron gate was locked.
دروازه آهنی غولآسا قفل بود.
توضیحاتی درباره اسم iron
واژه iron وقتی قبل از اسم بیاید، آن اسم را مانند یک صفت توصیف میکند.
2
اتو
اطو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتو
مترادف و متضاد
flat iron
1.I scorched my dress with the iron.
1. من با اتو لباسم را سوزاندم.
a travel iron
اتوی مسافرتی
A travel iron is useful for keeping up appearances on holiday.
یک اتوی مسافرتی برای حفظ ظاهرمان در تعطیلات مفید است.
3
وزنه زدن
وزنه
1.Iron ensures that our muscles are working properly.
1. وزنهزدن تضمین میکند که ماهیچهها درست کار میکنند.
2.She knows how to Increase Iron for beginners.
2. او میداند که چطور تعداد وزنهها را برای تازهکارها افزایش دهد.
4
چوب گلف با سر میلهای (گلف)
1.He hit a magnificent shot with this iron.
1. او با این چوب گلف، ضربهای محشر زد.
2.You can shop a wide selection of golf irons here.
2. شما میتوانید مجموعه بزرگی از چوبهای گلف را در اینجا بخرید.
[فعل]
to iron
/ˈɑɪərn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: ironed]
[گذشته: ironed]
[گذشته کامل: ironed]
صرف فعل
5
اتو کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتو کردن
مترادف و متضاد
press
1.He was ironing when I arrived.
1. وقتی من رسیدم او داشت اتو میکرد.
to iron something
چیزی را اتو کردن
I need to iron my shirt so I could wear it tomorrow.
باید پیراهنم را اتو کنم تا فردا بتوانم آن را بپوشم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
irish wolfhound
irish stew
irish republic
irish potato
irish people
iron fist
iron out
ironed
ironically
ironing
کلمات نزدیک
irma
irksome
irk
irish stew
irish coffee
iron ore
ironic
ironically
ironing
ironing board
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان