1 . قرنطینه کردن
[فعل]

to isolate

/ˈaɪsəleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: isolated] [گذشته: isolated] [گذشته کامل: isolated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قرنطینه کردن ایزوله کردن، جدا کردن

  • 1.He was immediately isolated from the other prisoners.
    1. او بلافاصله از سایر زندانی‌ها جدا شد.
  • 2.Patients with the disease should be isolated.
    2. بیماران مبتلا به این بیماری، باید قرنطینه شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان