خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قرنطینه کردن
[فعل]
to isolate
/ˈaɪsəleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: isolated]
[گذشته: isolated]
[گذشته کامل: isolated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قرنطینه کردن
ایزوله کردن، جدا کردن
1.He was immediately isolated from the other prisoners.
1. او بلافاصله از سایر زندانیها جدا شد.
2.Patients with the disease should be isolated.
2. بیماران مبتلا به این بیماری، باید قرنطینه شوند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ism
islet
isle
island
islam
isosceles triangle
israel
israeli
issue
isthmus
کلمات نزدیک
isobar
isle
islander
island-hopping
island
isolated
isolation
isolationism
isosceles
isosceles triangle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان