1 . (در موضوعی، مسیری و...) ماندن
[فعل]

to keep to

/kip tu/
فعل گذرا
[گذشته: kept to] [گذشته: kept to] [گذشته کامل: kept to]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (در موضوعی، مسیری و...) ماندن (به برنامه‌ای) پایبند بودن

مترادف و متضاد stick to
to keep to something
به چیزی پایبند ماندن/در مسیری ماندن
  • 1. She kept to the main roads and was home before dark.
    1. او در جاده‌های اصلی ماند و قبل از تاریکی خانه بود [به خانه رسید].
  • 2. We must keep to the agenda or the meeting will take too long.
    2. ما باید به دستور جلسه پایبند بمانیم، وگرنه این جلسه زیادی طول خواهد کشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان