خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ادامه دادن
2 . پابهپای (کسی/چیزی) رفتن
3 . آگاهی داشتن
[فعل]
to keep up
/kip ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: kept up]
[گذشته: kept up]
[گذشته کامل: kept up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ادامه دادن
حفظ کردن
مترادف و متضاد
continue
stop
to keep something up
چیزی را ادامه دادن [حفظ کردن]
1. Keep up the good work.
1. به کار [عملکرد] خوبت ادامه بده.
2. Make sure you eat, you've got to keep your strength up.
2. حتماً غذا بخور، باید انرژیات را حفظ کنی.
2
پابهپای (کسی/چیزی) رفتن
به (کسی/چیزی) رسیدن
مترادف و متضاد
keep abreast of
keep pace with
lose touch with
1.Slow down—I can't keep up!
1. یواشتر برو؛ نمیتوانم به تو برسم!
to keep up with somebody/something
پابهپای (کسی/چیزی) رفتن
She was walking so fast I couldn't keep up with her.
او داشت با سرعت زیادی راه میرفت، من نمیتوانستم پابهپای او (راه) بروم [به او برسم].
3
آگاهی داشتن
دنبال کردن، به روز بودن
to keep up with somebody/something
از کسی/چیزی آگاهی داشتن
It's important to keep up with international news.
مهم است که از اخبار بینالمللی آگاهی داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
keep to
keep tabs on
keep quiet
keep out
put shoulder to the wheel
keepsake
keister
kelp
kennel
keno
کلمات نزدیک
keep trying
keep track
keep to
keep the wolf from the door
keep the ideas flowing
keep up with
keep your temper
keep-fit
keeper
keeping
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان